[ هم دمــم ]

ساخت وبلاگ

امکانات وب

حس میکنم قدرت نوشتن رو از دست دادمدوست داشتم اینجا هم یه آیکون بلندگو داشتم تا بتونم راحت حرف بزنماز همه روزهایی که مثل برق و باد میگذرن... از خونه م و آرامشش..از میز کارم و طبیعت بی نظیری که با هر نگاهی که به اطراف ميندازمحالم رو خوب میکنه... از دلتنگی هام برای کنج آروم و اون پرچم سبز...از نگرانی های پشت این روزها بابت آینده و ادامه راهم‌‌...از آدم هایی که کنارم هستن با هزار و یک اتفاق...از دلم که انگار طلسم شده...‌کارهای پروژه رو پیش میبرم و مثل همیشه نگران نتیجه و منتظر حل شدن مشکلات... از اینکه استاد جنتلمن هیچی از کارهای این مرحله نمیدونه خیلی راضی نیستم اما چه کنم که مسیرم اینطوری پیش رفت...دیگه مثل قبل تا آخروقت تو اتاقم نمی مونم، برای رسیدن به خونه مذوق دارم، حالم تو این چهاردیواری کوچیک خوبه... آرومم از این سکوتو آرامشی که اینجا ساختم.‌‌..شاید همین هم ترس به دلم میاره... دوست دارم نگه دارم این روزها رو...دارم یاد میگیرم، تجربه های جدید تو محیط کار و زندگیم اینقدر زیاد کهنمیدونم از کدوم باید حرف بزنم.این تنهایی چیزهای جدیدی بهم نشون میده...‌دلم می خواد زیاد بگم اما انگار با نوشتن حس و حال و احوالم قابل بیاننیست...‌خدایی شکرمیدونم که نگاهت مثل همیشه بهم هست...‌ [ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 13:59

برخلاف عادت همیشگی، چندشب که تا نصف شب بیدارمبا اینکه از صبح در حال بدو بدو و کار بودم ولی انگار از یه ساعتی دیگه خستگی و خواب هم محو میشن...دلم خواست بنویسم... مثل تمام شب هایی که تو اتاقم بودم و گوشی رو باز می کردم و هرچی تو ذهنم بود خالی میکردم روی صفحه سفیدحالا تو خونه کوچیک خودم، تو سکوت عمیقی که اطرافم هست دلم می خواد بیشتر از این روزها و آدم های اطرافم بگمروزمرگی من اینجا روبروی یه دریاچه ، وسط یه طبیعت بکر و تو یه ساختمون کوچیک میگذرهاینجا هر طرف که راه بری از یه گوشه کناری صدای هم زبون ها رو می شنویاینقدر تعدادمون زیاده که بقیه ملیت ها تبدیل شدن به اقلیت این دپارتمان!با همه تفاوت هایی که داریم اما حواسمون به همدیگه هست و این قشنگ ترین قسمت دوستی های جدیدم...استاد جنتلمن تقریبا از همون روزهایی که من رسیده بودم یه برنامه جدید به گروه اضافه کرده بود و اون جلسه های هفتگی برای هر نفر ...به خاطر همین تقریبا اول هفته ها با این جلسات و حاشیه هاش میگذرهمثل امروز که پسرک ترک خیلی عصبانی بود و برای اولین بار امروز حس کردم از فشاری که بهش اومده اشک تو چشماش جمع شدهبا هم اتاقی خیلی سعی کردیم ارومش کنیمو البته کار نهایی رو خود استاد جنتلمن کرد و خیلی آروم و خونسرد سعی کرد مشکل رو حل کنه...رابطه من با استادجنتلمن بی دردسرتر از بقیه بچه های گروه‌ پیش رفته... تا حدی که پسرک ترک میگه تو دانشجوی محبوبش شدیچون همونطور که اون میخواد منظم و دقیق کار میکنی... خب بیراه هم نمیگه، من عادت دارم غرق کار بشم... اصن برای همین اومدم...بزرگترین نگرانی من پروزه اولی که باید تو زمان محدود کامل کنم وبقیه مسیر تقریبا وابسته به همین کار!اما امروز وسط یه حلسه دوساعته با چندتا از همکارهامون گفت بابت پروزه [ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 13:59

همین الان که می خواستم وارد وبلاگ بشم در حالی که زیر پتو برقی در حال گرم شدن دراز کشیده بودمیه صدای ویز ویزی شنیدماز سمت کنتور بود یه لحظه فکر کردم شاید مشکل از جعبه کنتور باشه که یهویی یه حشره بال دار شروع کرد به چرخیدن تو فضایکوچیک خونه م! خیلی سریع رفتم زیر پتو ولی جز خودم کی اینجابود که بخواد این موجود رو بندازه بیرون! برای همین سریع بلندشدم و با به دمپایی کار رو تموم کردمچنددفعه دیگه هم پیش اومده و هر بار کنار از قبل می ترسم...این بهانه بود که بنویسم از روزمره های زندگیماز اینکه حواسم به تمیزی خونه و خرید و یخچال هستبا اینکه دیگه ماشینی در کار نیست اما بازم خوب از پس همه کارابرمیام. دیگه دستم اومده چقدر خرید کنم، از کدوم مغازه ها بگیرمحتی برای اینکه خیلی سنگین نباشه به مرور تو هفته خرید میکنمشاید اگه چندماه پیش بهم میگفتن تا چندوقت دیگه قرمه سبزی هنر دست خودت رو میخوری نمیتونسنم باورکنم، اما همین من که تو کل زندگیم یه برنج هم درست نکرده بودم حالا انواع غذاها رو میپزمقرمه سبزی امروز که واقعا خوب بود...یه روزهایی همه کارها کنار هم چالش میشه ولی میدونم که میتونمو این شیرین ترین حسی که هر بار درمورد خودم کشف می‌کنم [ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 13:59

نزدیک به سه ماه گذشت...

اینقدر اتفاقات و تجربه های حدید دارم که نمیدونم از کجا باید بنویسم

اما بهترین اتفاق گرفتن این خونه بوده

حس میکنم دارم رویاهام رو زندگی میکنم

با همه وجودم از خدا بابت لطف و مهربونیش ممنونم

[ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1402 ساعت: 1:31